سالها بود که ارزوی زیارتشون رو تو دلم داشتم ، توی ماشین نشسته بودم که یه اس ام اس توجهم رو به خود جلب کرد ، سید محسن بود ، فهمیدم که بایداتفاق مهمی افتاده باشه که اس ام اس داده ،انا لله و انا الیه راجعون .....
وای خدای من چی شده ،دلم بد جوری ریخت پائین ، اقای بهجت ...
حسن هم زخم دلم رو نمک میزنه و میگه خاک تو سرت کنن هزار بار گفتم بیا بریم زیارتش نیومدی دیدی از دست رفت ....
حالا من موندم و یه دل شکسته و یه ارزوی جاودانه توی دلم .
تنها چیزی که میتونه این دل رو تسکین بده نجوای اروم قطره های اشکه که با آقاشون اینجوری حرف میزنن ، شاید مسکن این دل ارزومند باشه :
مولای من ،
سلام ، قربونتون برم ، سرتون سلامت ،.. سر خم می سلامت ، بشکست اگر صبوحی ....
می دونم که سخت عزا دارید ، می دونم که دوباره یکی از اون 313 تا یارتون کم شد و باز هم شما باید انتظار ظهور رو بکشید .
وای که چقدر غریبید ، می دونم می دونم و سخت ازتون خجالت می کشم .