سفارش تبلیغ
صبا ویژن


 RSS  | Atom  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 95633 | بازدیدهای امروز: 13| بازدیدهای دیروز: 129
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
لینک های دوستان
لوگوی دوستان



















اشتراک
 
موسیقی وبلاگ

یاهو


دیشب ،‏عزیزی مهمونم بود ، شب خوبی رو با هم گذروندیم ، شعرهای ناب و خاطرات خوب گذشته

بحث از یه دوبیتی شروع شد و من بعد از مدتها دوستی فهمیدم که اهل شعر و شاعری است . کم کم سراغ دفتر چه های قدیمی من رفتیم و شعرها و دست نوشته ها و......

از خودم خجالت می کشم ،‏ خسته ام از این همه عقب گرد ،‏ چه حال و روزی داشتیم ،‏حرفهائی که کلی ادم رو سر حال می کرد ،‏ راز و نیاز های تو ام با اشکهای که خیلی وقته دیگه از اونا خبری نیست

وای کجا بودیم کجا رسیدیم ، چرا ضمیر جمع رو بکار می برم نمی دونم ،‏ منظورم خودم هستم . خراب شدم خراب ....

کاش می شد همه زندگیم رو میدادم و یک جمله از اون حرفهائی رو دوباره خدا تو زبونم می گذاشت .

می نویسم ‍ ، یه روز اونا رو اینجا می نویسم ،‏ فقط یه جمله از یکی از نوشته ها یادمه که نوشته بودم

نمی دونم چی نوشتم و کی این حرفها رو تو زبونم گذاشت اما بی انصافیه که بگم خودم نوشتم و خودم گفتم .

خدای خوب من ، نمیشه دوباره به من یاد بدی اونجوری باهات حرف بزنم ،  نمیشه ‍ ،‏نمی خوای یه گناه کار رو در خونت ببینی ،‏پشیمونم ازتمام این سالهایی که مثل اون روزام نبودم ،‏ همه چیزم رو بگیر فقط احساس بندگی رو ازم نگیر ،‏احساس بندگی احساس بندگی ااحسسسساسسس بببندگگگگی




          (سه شنبه 87/10/10 :: ساعت 6:53 عصر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ