امروز روز مادر است
و عجب روزی است این روز مادر ، سالهاست که روز مادر برای من تداعی گر درد است و خاطرات بی مادری
برای آنان که مادر دارند می گویم . هیچ کس و هیچ چیز برای انسان در زندگی مادر نمی شود . دیشب در گل فروشی پسر جون خوش تیپی را دیدم که برای مادرش گل می خرید و می گفت من فقط سالی یکبار گل می خرم گل فروشه که حسابی بازار کاسبیش داغ بود بهش گفت باید هزار بار گل بخری و من آرزو کردم که مادر داشتم و زندگیم را به پایش می ریختم .
رفتم خونه و همسرم با روی گشاده و مهربونی همیشگی و بی حد و حصرش از گل و شیرینیم تشکر کرد و من که روز مادر همیشه برام دردآور ترین روزهاست یه گوشه کز کردم و خودم رو به کوچه علی چپ زدم که خسته ام و...
بگذریم امروز هر چی فکر کردم چیکار کنم که روز مادر یه هدیه خوب به مادرم بدم به هیچ نتیجه ای بجز خواندن یه حمد و یه یس به روحش نرسیدم هر چند این کوچک برای بزرگی مادرم کم است اما برگ سبزی است تحفه درویش .
دیدم شهرداری یه تابلو زده بود توی یکی از میدونای تهران که نوشته بود : این روزها مادران شهدا را یاد کنیم
یاد این شعر مرحوم اقاسی افتادم که میگه
از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات