سفارش تبلیغ
صبا ویژن


 RSS  | Atom  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 95636 | بازدیدهای امروز: 16| بازدیدهای دیروز: 129
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
لینک های دوستان
لوگوی دوستان



















اشتراک
 
موسیقی وبلاگ

یاهو


این مطلب نوشته عزیزی است که قلم رسایش برای من دل گرمی بیش از اندازهای  برای نوشتن ایجاد کرد ( انشاالله که مرا از تنها نوشتن در این فضا نجات دهد)  که منتی بر من نهاد و این نوشته را برایم ارسال نمود . حیف دیدم این وب لاگ از این همه احساس و عشق پاک خالی بماند .

‏ به امید انکه مرا و خوانندگان این صفحات را همچون قلب من که از حضور گرم و صمیمی اش سر شار است از نوشته های زیبایش سر شار و سر شاد نماید . ان شاءالله ...

 

می توانیم از هرموضوعی سیاست، مذهب، خانواده، عشق، اقتصاد، پژوهش، تفریح، دانشگاه،  ادبیات، هنر، اروپا، امریکا، دنیا ...در هر جایی دروبلاگ، در سایت، در اتوبوس، در دانشگاه، در صف نانوایی، در چت روم، در فیس بوک، در ارایشگاه  ...با هر کسی همکار، دوست، فامیل، راننده، همکلاسی، همسایه، غریبه،  آشنا......قضاوت کنیم، نظر دهیم، مقاله بنویسیم، سخنرانی کنیم، نقد کنیم، پیغام بگذاریم، رد کنیم و تصدیق کنیم

به شما که میرسیم سکوتی گنگ میرسد ، با هیچ کسی در هیچ جایی از شما نمی توان گفت ، حتی در ذهن خودمان هم سکوت برپاست نه اینکه خدای نکرده دشمن باشیم یا منکر، نه ..نمیدانیم.. لمس نکرده ایم... نشناخته ایم ...گیجیم ...

شما زنده ایید ....ناظرید... با ما در این کره خاکی نفس میکشید ...انگار ما مرده ایم .... از شما گفتن و نوشتن آسان نیست

از شما خجالت میکشیم شاید ... با امام حسین راحت می توانیم در ذهنمان حرف بزنیم اما با شما سخت، از امام حسین بیشتر می دانیم از شما کم ، سر سفره امام رضا نشسته ایم سر سفره شما نه

تلاشی هم نکرده ایم ، تلاشی هم نمیکنیم

هر کس به فرا خور حال خود سالهاست که در ذهنش پرسیده چرا نمی آیید ؟ بعضی یک بار در عمر بعضی روزی چند بار هر کس بسته به عمق دلتنگیش

شما نمی آیید ما هم نمی آییم فاصله مان دارد زیاد می شود آقا

شما مقدر نیست که بیایید ما هم انگار فلجیم، خودمان را سر گرم کرده ایم، به روی خودمان نمی آوریم، می ترسیم از روزی که به رویمان بیاورید، جمعه انگار به رویمان می آورند اما ما باز هم به روی خودمان نمی آوریم صبح های جمعه می خوابیم و عصر جمعه را هم می گذرانیم، ولی روزهای جمعه هر چقدر هم که خوش بگذرد قلبمان گرفته است ... شنبه خوب می شود قلبمان راضی هستیم به فراق ...همه چیز به حالت عادی در می آید می سپاریم به خدا ظهورتان را و دعای فرج نمی خوانیم چون شنبه ها و بقیه روزهای هفته سرمان شلوغ است و جمعه ها به روی خودمان نمی آوریم .

می دانم شما روزی هزار بار میپرسید چرا نمی آیند اینها به چه دلخوشند و به که دلبسته و شما خوب میدانید که نه دلخوشی ای داریم و نه دلبستگی ای ، سرافکنده ایم...دستمان را بگیر

فانوس نگاهم را            آویخته ام بردر               من منتظرم زیرا 

گفتند که می آیی




          (دوشنبه 88/6/23 :: ساعت 11:47 عصر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ