پيرمردي دو كوزه داشت كه هر روز آنها را از آب چشمه پر مي كرد و به خانه ارباب در سوي ديگر روستا مي برد ، يكي از كوزه ها ترك داشت و تنها نيمي از آب درون را به مقصد مي رساند. اين باعث مي شد تا كوزه ديگر كه سالم و مغرور بود همواره كوزه ترك خورده را تحقير و نكوهش كند . روزي كوزه گريست ، پيرمرد متوجه گريه او شد و علت را پرسيد ، كوزه گفت سالهاست كه تو مرا به دوش خسته مي كشي و سنگيني مرا به جان خريداري غافل از اينكه من تركي در وجودم نهفته است و آب را نيمه به مقصد مي رسانم ، من از روي تو شرمگين و خجل زده ام . پيرمرد كوزه را گفت اينبار كه به خانه ارباب مي رويم به جاده بهتر بنگر ، كوزه هر چند نا اميد و مايوس اما به نصيحت پيرمرد توجه كرده و به جاده مي نگرد ، پيرمرد به او درس بزرگي داده بود ، ترك كوزه در اين ساليان بيهوده و بي حكمت نبود ، مسيري كه آب كوزه مي چكيد انباشته از گلهاي رنگارنگ و زيبا بود در حاليكه مسير كوزه سالم و مغرور خشك و شوريده بود .
سلام
انشاءالله به زودي بريد كربلا
هيچ جاي دنيا نميتونيد آروم بگيريد مگر حرم اباعبدالله الحسين عليه السلام ،مثل حضرت زينب سلام الله عليها آدم وقتي وارد حرم ميشه هي ميره دور ضريح مطهر ميگرده هي برميگرده ،انگار گم كرده اي داره پيدا نميكنه .انتهاي عاشقي حرم مولاست . بين الحرمين هست.
التماس دعا
بعضي دل گرفتنا
كلي ميارزه به خيلي دل خوشيا...
سلام دوست من
دلنوشته زيبايي بود........ايشالا به مدد مولا و زير سايه ايشون هميشه موفق و دلشاد باشيد
ياعلي