گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: مي آيد ؛ من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم که دردهايش را در خود نگاه ميدارد…

آپم دوست خوبم...

سلام بسيار ممنون

اين ادرس انجاست

http://tedy.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام :

من كه نمي دونم اما اقواممون كه رفتن سربازي اصلا راضي نيستن ، البته شايد اونا فرمانده اي نداشتن تا واسشون مسائل رو باز كنه ، اما راستي شما چرا سربازي نرفتي هاهاهاهاهاهاها ؟

يه سري هم به مديريت وبلاگتون بزنيد ؟

چرا اين همه غم بار و شكسته هستي اي دوست/ چرا گرفته و محزون هستي اي دوست/ مگر نميداني عاشقان را خدايي مهربان هست اي دوست/ مگر نميداني عاشقان را محبوبي دگر هست اي دوست

سلام دوست جون

منتظرت هستم..

سلام آقا حسين خوبيد؟

من در خدمتم....تنبلي كردم و آقا اميد شعر جديدشون رو توي وبلاگ خودشون آپ كردن

مطلب جالبي بود.....منم با مدير عاملتون موافقم حرف قشنگي زده

ما اگه يه جليي نيرويي رو صرف كمك به شخصي كرديم در واقع اون زمان و نيرو رو براي خودمون ذخيره كرديم

وقتي محبتي از جانب يه شخص خاص به ما ميشه فكر ميكنم بخاطر نيرو و انرژي باشه كه يه روزي براش صرف كرديم

موفق باشيد و سربلند

ياعلي